____مرینت____
*پایان فلش بک*
اههههه صدای این پسره نزاشتاااااا
داشتم تو خاطراتم غرق میشدم.بهتر که نزاشت.
پسره مزاحمه (

) : سلام من لوکا کافئین هستم.خوشبختم
انصافا خیلی خوشتیپ و جیگرهههههه *-* (وجی مری : جانممممممممم؟؟؟ 0-0 چشمم روشن -_- یادت رفته؟؟!! تو نباید عاشق بشییییی!! حق نداری عاشق بشییییییی!!! به همین زودی یادت رف؟؟!!) باش باو نزن منو فهمیدممممممممم =.=
هیییییی.و حالا باید همه پاشین معرفی کنیم خودمونو =.=
اخه خانم بوستیه جونننننن اینکارا چیه اخه؟؟ =.=
همه یکی یکی خودشونو معرفی کردن نوبت رسید به من
من : مرینت دوپن چنگ هستم.بد.ااا چیز یعنی خوشبختم

(جان شوما میخواستم بگم بدبختم

)
از وتی خودمو معرفی کردم این پسره چی بود اسمش.اها لوک خوش شانس (وجی مری : بفرما پسر خاله شد =.=) چشمش رو منه
میخواستم داد بزنم : چیه خوشگل ندیدی؟

خوردی منوووووو

اایمر داری؟

(وجی مری : چه ربطی داش؟ / مری : ربطش به بی ربطیش بود / وجی مری : تو عمرم اینقد قانع نشده بودم

) خلاصه خانمی کردم (وجیگل : نه بابا تو

) و هیچی نگفتم
ووووووووووووچیه؟ انتظار چی رو داری؟؟
خانم بوستیه شروع کرد به زر.ااا چیز یعنی تدریس
______بعد کلاس______مرینت______
الیا غر غر کنان نشست تو ماشینم
الی : اخه چرا باور نمیکنی همه مردا شبیه هم نیستن؟
من : بیخی الیییییی.خودمو عشق استتتتتتتتتت
الی : گمشو نمیخوام ببینمت.
من : به درک
بعد چند دیقه طاقت نیاوردم
من : الیییییییییالیااااااااااااا.عزیزممممممممممعشکممممممممخنگول جونممممممممماحمق خالهههههههههه.
الی : مرض.خفه شو الان کل جد و ابادمو به فنا میدی =.= وایسا اهنگ بزارم جو عوض شه. (برا شنیدنش
بکوففففففففف) (اسم اهنگ : Gökçe - Her Şey Bitmedi Bitemez خواستین برین ترجمشم پیدا کنین (چون ترکی استانبولیه))
من : ای مرض بگیری با این جو عوض کردنتتتتتتتتتت
دقیقا هرفای دلمو میزد
این اهنگ تو روزای غمم باهام بود
الیا اینو میدونست ولی نمیدوسنت این اهنگه پلی میشه =.=
الی : باشه بابا جوش نیاررررررر
ظبط رو خاموشید
دیگه تا خونه حرفی نزدیم.
____شب______باز هم از زبان مبارک مری_______
شب مث ادم نشسته بودم شام میخوردم (وجی مری : چون همیشه مث وحشی امازونی از قحطی دراومده حمله میکرد سمت غذا

)
ددی ( ادبیاتو برم من

) : دخترم (مری : منظور ددی از دخترم دخ خرمه چون هیچ وخ بهم نمیگه دخترم

) میدونم که به طراحی علاقه داری پس.من و مامانت میخوایم تورو بفرستیم پیش یکی از دوستای من که تو صنعت مده.
من (با دهنی پر (وجیگل : بی ادب -_-)) : کویو؟ (کیه؟)
ددی : کوفته -_- مرگه -_-.اسمش گابریل اگراس
تا ددی خواس بگه اگراست غذا پرید تو گلوم
هی سرفه کردم نفسم بند اومد صورتم قرمز شد اساسییییییییییییی
من : اوهو.چچچچچچچچچچچچچیییییییییییییییی؟؟؟گگگگگگگگگگگگااااااااااااااببببببببببببببببرررررررررررررررررریییییییییییییییللللللللللللللللللللللل اااااااااااااااگگگگگگگگگگگگگگگگررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااسسسسسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتتتتتتتت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ددی : اووووووووووووو یواششششششش کر شدممممممممممممممم اره گابریل مگه چشه؟
من : پدر من اخه چش نیس که ابروعه.من برم واسه صعنت اگراست طراحی کنمممممممممممم؟؟
ددی : بلهههههههه.با گابریل حرفیدم (این خانواده کلا بویی از ادبیات نبرده

) گف بیای و طراح پسرش و صنعت مد اگراست بشی
من چشام از حدقه در امده بود و پدرم همونطور داش میگفت و میگفت.
بسه دیگهههههههههههههه
بعدی 5 تا
باییییییییییی
درباره این سایت